چرا گروه «بیتیاس» به کاخ سفید فراخوانده شد؟/ کمونیسم فرهنگی، نظم نوین جهانی و سلاحی قدرتمند به نام «کیپاپ»
شامگاه 31 می(10 خرداد)، معروفترین گروه کیپاپ دنیا، یعنی گروه BTS با حضور در کاخ سفید با جو بایدن، رییس جمهور آمریکا، دیدار کرد. این سفر پیرو دعوت چندی قبل بایدن از این گروه صورت گرفت و بهانهی آن، شرکت گروه در مراسم «ماه میراث آمریکاییان از تبار آسیایی، بومیان هاوایی و جزایر اقیانوس آرام» در ایالات متحده بود.


این که کارکردهای هنری گروه بی تی اس به طرزی فزاینده به سمت ماموریتهای دیپلماتیک و سیاسی سوق پیدا کرده خود به شدت محل تامل است. گرچه روند تبدیل این گروه از یک گروه بومی موسیقی کرهای به یک آیکان یا نماد بینالمللی با صدها میلیون مخاطب، خود مدیون حمایت همهجانبه و تمامقد امپراتوری رسانهای غرب نیز بوده است. به بیانی آکادمیکتر، گویی میان مطرح شدن بینالمللی و کمپین تبلیغاتی همهجانبه امپراتوری رسانهای غرب برای این گروه و ماموریتهای سیاسی که اخیرا به آنها واگذار می شود، یک نوع همکنش یا دیالکتیک وجود داشته است. این که یک گروه از شرق دور، که عمده ترانههایش تاکنون به زبان سخت کرهای بوده است، اینچنین محبوبیت «بینالمللی»، پیدا کند، در کنار دلایل فنی و هنری، قطعا محصول خواست و برنامهریزی یک شبکه رسانهای-تبلیغاتی جهانی نیز هست.
به عبارت دیگر، می توان از این منظر به ماجرا نگه کرد که اصولا «بی تی اس» تبدیل به یک گروه تاثیرگذار در سطح بینالمللی شد تا بتواند ماموریتهایی غیرهنری را برای صاحبان همان امپراتوری رسانهای(یعنی الیت جهانی که قصد کنترل امور دنیا را دارد) به انجام برساند. این که مجلهی آمریکایی «تایم»، به عنوان یکی از ستونهای امپراتوری رسانهای متعلق به الیت جهانی و از تریبونهای اصلی «جهانیسازی»، این گروه کی-پاپ را شخصیت سال 2018 خود از نظر خوانندگان اعلام می کند، برای اهل تحقیق کاملا معنادار و هدفمند جلوه می کند.
اهل تحقیق در اقصی نقاط دنیا، بدون آن که خود را در تلهی اخبار رسانههای جریان اصلی به دام بیاندازند، یا فریفتهی رنگ و لعاب صنعت سرگرمی(فیلم، مد، شو، گیم، شبکههای اجتماعی و…) شوند، تلاش می کنند امور را از چشمانداز کلان بنگرند و «روند»ها را شناسایی کنند. آنان بین سطور اخبار را می خوانند، نمادها و استعارات پنهان و آشکار فیلمهای سینمایی را رصد می کنند، بیش از تحولات زرد و ژورنالیستی داغ سیاسی، تحولات فرهنگی و اجتماعی همبسته با سیاست را مطمح نظر قرار می دهند. با چنین راهبردی در رصد و مکاشفه، می توان دید که ورای اختلافات و کشمکشهای سیاسی، در پس و پشت ماجرا، در خارج از دید، همزمان با «جهانیسازی» اقتصادی، جهانیسازی فرهنگی هم با شتاب و بی وقفه در جریان است که هدف غایی هر دوی آنها «جهانیسازی سیاسی» است. این همان چیزی است که در دیدگاه آلترناتیو به عنوان «نظم نوین جهانی» از آن یاد می کنند. حاکم شدن یک دولت جهانی، ورای مرزهای ملی، یک سیستم مالی یکپارچه و به شدت کنترلشده، یک فرهنگ جهانی، یک پول واحد جهانی(نه از نوع واقعی، بلکه از نوع رمز-ارز)، حذف مرز میان حریم خصوصی و ساحت عمومی از طریق فناوریهای زیستی مدرن و ترنس-هیومانیسم(پیوند زدن فناوریهای رصد و کنترل با ارگانیسم زنده یا همان بدن انسان) و در یک کلام، حاکم کردن یک نوع جهان «اورولی» و..
جرج اورول، نویسنده انگلیسی، در رمان پاد-آرمانشهری(دیستوپیایی) خود به نام «1984»، یک رژیم جهانی توتالیترین را تصویر می کند که بر تک تک اجزا و ساحات اعضای جامعه کنترل سفت و سخت اعمال می کند. مشت آهنین دارد و به دنبال شکل دادن به نوعی شهروند-برده است که مطیع محض رژیم سیاسی جهانی باشد. از زمان انتشار رمان «1984»، در ادبیات اندیشه و فلسفه سیاسی، در اشاره به رژیمهای توتالیترین، از اصطلاح حکومت «اورولی» هم استفاده می کنند.
در دنیای زرد و پورنالیستی سیاست داغ و از منظر عوام، لیبرالسرمایهداری و کمونیسم، همچون کارد و پنیر و سیاه و سفید و مصداق اتم تضاد و تقابل هستند. اما اگر روندها و راهبردها را دقیقا بررسی کنیم، آنگاه در کمال حیرت روشن می شود که حاملان، هادیان و مجریان «نظم نوین جهانی»، به حکومت توتالیتری و سراسری کمونیستی، آنگونه که مطلوب کارل مارکس، لنین و استالین بود، به چشم یک ایدهآل نگاه می کنند.
حکومتی جهانی، که در آن حکومتهای ملی، مرزهای سرزمینی، پول ملی، اقتصاد ملی، سبک زیست بومی، مذاهب و هر چیزی که موجب تعدد و تکثر می شود، از بین می رود و یک سیستم واحد و متمرکز جهانی برای همه امور و اجزای زندگی ساکنان زمین تصمیم می گیرد. هویتها تبدیل به عدد و رقم می شوند و حتی اموری چون جنسیت هم قابل دستکاری توسط حکومت واحد است. در عوض تودههای مردم مسخشده در جهان ساختگی و بازنماییشده(واقعیت مجازی)به آرزوهای خود می رسند و خوشحالند در حالی که در واقع، هیچ چیزی از خود و متعلق به خود ندارند.
بیجهت نیست که کلاس شواب، بنیانگذار و همهکاره «مجمع جهانی اقتصاد»، یکی از ذیتفوذترین افراد دولت پنهان جهانی که سران سیاسی دنیا پیش او تعظیم می کنند و بزرگترین منادی حال حاضر «نظم نوین جهانی» است، سردیس ولادیمیر ایلیچ اولیانوف(همان لنین) را در اتاق کار خودمی گذارد.

یا «گرایمز»، دوستدختر سابق ایلان ماسک(که خود از شومنهای این نظم نوین جهانی است)، در حالی که به هیات جادوگران لباس پوشیده و آرایش کرده، کتاب «مانیفست کمونیستی» کارل مارکس را در خیابان به دست می گیرد تا دوربینهای عکاسی به راحتی شکارش کنند. دوستدختر سابق ایلان ماسک قطعا نه به مارکس علاقه دارد و نه از آن کتاب تئوریک و سنگین سر در می آورد، بلکه اربابان و عروسکگردانان او، می خواهند که با گذاشتن این کتاب در دست او، کدهای پنهان را به دنیا مخابره کنند.

زمانی الکساندر سولژنیتسین، نویسنده شهیر روسی دوران اتحاد شوروی که از سوی حکومت کمونیستی مغضوب شد و تحت آزارهای فراوان قرار گرفت، نوشت که سردمداران بلشویک انقلاب شوروی و رژیم کمونیستی، هیچکدام روسی نبودند، ضد مسیحی بودند و میلیونها انسان مسیحی را در اوکراین، خود روسیه و دیگر سرزمینهای تحت سلطه، با گرسنگی و اجرای برنامههای ریاضتی به کام مرگ فرستادند. جملهای معروف منسوب به استالین وجود دارد: مرگ یک نفر، تراژدی است مرگ یک میلیون نفر فقط آمار است.
بزرگترین وجه ممیزهی نظام کمونیستی چه بود؟ الغای «مالیکت خصوصی». شعار گلوبالیستها و طرفداران نظم نوین جهانی چیست: ” به 2030 خوش آمدید. چیزی ندارم. حریم خصوصی ندارم و زندگی از این بهتر نخواهد بود!”( از زبان ایدا آئوکن، نماینده پارلمان دانمارک، سوسیالیست، عضو مجمع رهبران جوان جهان، عضو مجمع جهانی اقتصاد)
الیت جهانی یا همان سران «نظم نوین جهانی»، دقیقا و عینا باورمند به تفکرات هگل، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم هستند که می گفت تز با آنتی تز نبرد می کند و از دل آن سنتز بیرون می آید. به عبارت دیگر، کمونیسم و فاشیسم(به عنوان دو نظام توتالیترین) و نزاع آن دو در جنگ سرد، از منظر این الیت جهانی، تنها مقطعی لازم برای تاریخ بود تا از دل آن «سنتز» بیرون بیاید که همانا «نظم نوین جهانی» است. بر اساس اسناد متقن و بلاتردید تاریخی، خاندانهای زرسالار راکفلر و روچیلد، در هر دو جنگ جهانی، به دو طرف جبهه تسلیحات و تجهیزات و کمک مالی می رساندند تا آتش منازعه را تیزتر کنند تا در این بین، در ویرانهی به جا مانده از دنیا، سلطه و هژمونی خود را بر نظام مالی جهانی تثبیت کنند.
حال، همه اینها چه ربطی به بی تی اس و دیدار آنان با جوزف بایدن دارد؟
آیا تصادفی است که جی-هوپ، روی هارنس خود لوگوی داس و چکشو ستاره سرخ(معروفترین سمبل کمونیسم) را نصب می کند؟
آیا اتفاقی است که «نامجون»، از محبوبترین اعضای گروه نزد «آرمی بی تی اس»، خواندن کتاب «1984» جرج اورول را به هواداران پیشنهاد می کند؟
چرا باید پسرک ملوس و مکشمرگ مایی چون «جین»، که ظاهرا عضو یک گروه پسرانه(با اطوار دخترانه) است و ظاهرا درباره «صلح جهانی» و «دوستی» و …می خواند، تیشرتی به تن کند که روی آن پنتاگرام(نماد بافومت) معروف شیطانپرستان داخل هرم با شعار «ملحق شو یا بمیر!» نقش بسته است؟

چرا باید عضو گروه در یکی از موزیکویدئوها، کلاهی بر سر بگذارد که آرم عقاب و صلیب شکستهی رایش سوم روی آن دوخته شده است؟
در موزیک ویدیوی سراسر نماد و سمبلهای فرقهای و رازآمیز، یعنی «عرق و اشک خونین»، صحنهای هست که V چشمان جیمینی را می بندد که این صحنه، با توجه به دیگر کدها و استعارات این موزیک ویدیوی عجیب و پررمز و راز، بازسازی مراسم «تشرف» عضو تازهوارد به محفل ماسونی است.
چرا باید گروهی که در تبلیغات پرحجم رسانهها، گروهی خوشخیم، ملوس و لایت با شعارهای خوشآب و رنگی چون صلح و دوستی و آشتی جهانی معرفی می شود، در آلبوم خود به نام «Wings»، به تبلیغ تفکرات کابالیستی و گنوستیک هرمان هسه، نویسنده آلمانی در کتاب «دمیان» بپردازند و پرستش خدایی موسوم به «آبراکساس» را تبلیغ نمایند؟ هسه در کتاب خود از زبان «دمیان» می نویسد که پرنده(نظم نوین جهانی) برای سربرآوردن از تخم تلاش می کند. آن تخم، جهان است، و او با شکستن تخم، جهان را نابود می کند تا به سوی «خدا» پرواز کند. خدایی که آبراکساس نام دارد. همین قطعه، دقیقا عصارهی شعار معروف ماسونی است: اردو آب خائو/ نظم از دل آشوب
ما تصاویر آبراکساس را در سرتاسر ویدئوهای آلبوم بسیار مهم «بالها»(2016) می بینیم. اما نکته اینجاست که «نامجون»، مغز متفکر گروه، خود در مصاحبهای گفت که عاشق کتاب «دمیان» است و برای نوشتن آهنگ و طراحی موزیک ویدئو از ان الهام می گیرد.


در لایه لایهی مضامین شعرهای ظاهرا ساده و همهفهم این گروه، تشویق به طغیان علیه ارزشهای سنتی، ترغیب به نابودی دنیای کنونی با هدف ایجاد دنیایی نوین، مفاهیم شرکآمیز، نمادهای ماسونی و فرقههای رازآمیز دیده می شود. هادیان و مجریان نظم نوین جهانی، به دنبال دستکاری هویتهای بنیادین بشری، از قبیل اعتقادات دینی، ملیت، جنسیت و علقههای خانوادگی هستند تا به زعم باطل خویش، نسلهای جدید را برای «کمونیسم فرهنگی» آماده کنند. همان کمونیسمی که به گفتهی نمایندهی زن دانمارکی(دستپروردهی کلاس شواب)، در ان “نه چیزی داریم، نه حریم خصوصی، اما خوشحالیم.”
بی تی اس، یک گروه از پسران است که ظاهر، پوشش، آرایش و رفتار دخترانه دارند و اصطلاحا هویت تراجنسی را تبلیغ می کنند. نوع زیست گروهی آنان، ناخودآگاه در ذهن نوجوانان خانوادهگریزی و شورش علیه علقههای خانوادگی را القاء می کند. اخلاقیاتی که در جهان تصویرشده در ترانهها و ویدیوهای گروه به تصویر کشیده می شود، یک اخلاقیات لائیک کاملا زمینی است که هیچ پیوندی با اعتقادات آسمانی ندارد. به اجمال اگر بگوییم، «خدا» در دنیای بی تی اس کاملا غایب است، چرا که بی تی اس و امثال آن، دقیقا دستپروردگان فکری آتئیسم تهاجمی امثال استفن هاوکینگ و ریچارد داوکینز هستند. وطندوستی و ملیگرایی هیچ جایی در آثار بی تی اس ندارند و اصولا آنها قائل به ملیت نیستند و برای جهان یکپارچه و یکیشده می خوانند(یک زمین، یک دولت/ شعار نظم نوین جهانی). دغدغههایی که توسط این گروه تبلیغ می شود(از قبیل محیط زیست، حقوق اقلیتهای جنسی و…) دقیقا دستور کار نهادهای گلوبالیستی چون سازمان ملل، مجمع جهانی اقتصاد، کلوب رم و بیلدربرگ است.
به هر حال، حضور بی تی اس در سازمان ملل در سال گذشته، دیدار با رییسجمهور آمریکا در کاخ سفید و دادن وزن و اعتبار سیاسی-دیپلماتیک به یک گروه موسیقی، دقیقا مبتنی بر یک برنامهریزی و پلتفرم دقیق و درازمدت است.
قرار است که بی تی اس(و گروههای سرگرمی ساز با مخاطبان میلیاردی) شعارهای سیاسی و دستور کار یک «الیت جهانی» را(که به دنبال هژمونی کامل بر دنیاست)، از طریق شعر و آهنگ و فیلم و مد و سبک زندگی، به صور ناخودآگاه و زیرآستانهای(سابلیمینال) به روح و ذهن عمیقترین لایههای اجتماعی در سرتاسر دنیا تزریق کنند.
در این مورد باز هم خواهیم نوشت.